بر دلم شده عقده آرزوی دیدارت
روز شب کنم شب روز در خیال و پندارت
غوطه ور شدم جانا در مناهی و عصیان
ناجی ام تویی گشتم منتظر به انذارت
ای تو درد و هم درمان ای تو جان و هم جانان
ای تو جنت و رضوان کن نظر به بیمارت
در ظلال این وادی خلق را شدی هادی
ای تشنه آزادی ما تشنه گفتارت
بر سوی گدا یارا یک لحظه نظر فرما
آن مایه ندارم من تا شوم خریدارت
صد یوسف کنعانی از حسن تو در حیرت
صد خضر نبی آمد در پناه دیوارت
در کوی تو نتوان شد با کبر و حسد وارد
بی اذن تو نبوَد کس حجره دار بازارت
ای نرگس خون بارت طعنه زده بر شبنم
با غمزه آن کردی این ذرّه گرفتارت

هجدهم فروردین 1389